یاسین یاسین ، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

ایست خاطره

آخرین روزهای سال 90

یاسین جان، الان در روزهای آخر سال هستیم و شما 1سال و 1ماه و 4 روزه شدی ،4تا دندون داری ،یاد گرفتی هر بلندی رو که می بینی باید حتما ازش بالا بری ،خدا کنه که از موانعی که در زندگی اینده برات پیش می اید که انشالا هیچ وقت پیش نیاد بتونی براحتی بالا بری مثل همین الان که دسته ی یخچال فریزر رو گرفتی و داری خودت و بالا می کشی. موقع حرف زدن که می شه و می خوای قدرت صدات و به مامانی نشون بدی چنان فریاد می زنی که هممون و باد می بره و هر کدوم به یه جایی پناه می بریم ،فکر می کنم می خوای بگی که مرد شدم و جذبه دارم ، وقتی داخل مکانی می شی حتما باید در رو پشت سرت ببندی ، توصیه ی مامانی : همیشه یه در رو برای خودت باز نگه دار تا بتونی هر جا به یه بن بست...
29 اسفند 1390

سمنو آی سمنو

سلام بچه های گلم امروز مامان جون سمنو نذر داره مثل هر سال نزدیکای سال نو، فامیلایی که اهل کار کردن هستند میان و همه جمع می شن دور تا دور حیاط و شیره ی گندم ها رو می گیرن ومشغول درست کردن سمنو می شن، خدا قوت ، از ساعت 12 ظهر تا 12 ظهر فردا سمنو روی گاز  می مونه و هم می زنن تا شیره گندم تبدیل به سمنو بشه بعد از اتمام کار سمنو،اقوام و آشناها برای نیت کردن میان و دور دیگ سمنو جمع می شه . توی این سمنو خیلی ها به حاجتشون رسیدن خیلی ها به آرزوهاشون خلاصه واقعا دست مامان جون درد نکنه، ایشالا نذرش قبول باشه .سمنوی مامان جون هم پربرکته و هم حاجت می ده . منم حاجتم اول داشتن سلامتی برای همه عزیزانم و بعد داشتن یه پسر و یه دختر خوب ...
18 اسفند 1390
1